بازدید امروز : 45
بازدید دیروز : 392
ولایتپذیری چیست؟
ولایتپذیری به حرف نیست به خاطر همین قابل تعریف نیست
ولایتپذیری یعنی چشمی هست که از چشم ما معتمد تر است، اگر بگوید اینجا چیزی نیست و ما ببینیم که هست، یعنی نیست! اگر بگوید کسی دروغ نمی گوید و ما ببینیم که دروغ می گوید، یعنی نمی گوید...
ولایتپذیری یعنی دستی هست که از دست ما بالاتر است، اگر نخواهد حرفی را بزنیم و ما بخواهیم و لازم بدانیم، یعنی نباید بزنیم...
ولایتپذیری یعنی عقلی هست، ایمانی هست و تشخیصی هست که از ما بالاتر است؛
یعنی مصالح بیشتر را می بیند، اگر ما نفع یک شخص را می بینیم، او نفع یک گروه را می بیند، اگر ما نفع گروه را می بینیم، او نفع کشور را می بیند، اگر ما نفع کشور را می بینیم او نفع اسلام را می بیند...
و اینها نه حرف و احساس و نه تلقی شخصی است، که اصل دین است. و اگر این اصل را از دین حذف کنیم، چیزی از دین باقی نمی ماند. سراسر اسلام می شود، تناقض!
امام حسین(ع) برای نپذیرفتن حکومت جور، فرزند 6 ماهه به قربانگاه می برد و امام رضا ولیعهد حکومت می شود. امام علی به یک لباس کهنه قناعت می کند و امام جواد لباس فاخر به تن میکند. پیامبر به کسی که شکنبه گوسفند بر سرش می ریزد، محبت میکند ولی عده ای یهودی بنی قریظه را مقابلش سر می زنند و در چاه می اندازند.
می بینید، همه جا میشود صفین، یک طرف قرآن یک طرف علی...
و انسان سرگردان میان اینها...
ولایتپذیری هم به حرف نیست، نمی شود به حکم دین رسول الله، علی را در محراب کشت، و شد ابن ملجم و خوارج. نمی شود به اسم ولایتپذیری از امام، فحش به رهبر کنونی داد و شد هادی غفاری و امثالهم؛
نمی شود به اسم ولایتپذیری از رهبر، به احمدینژاد (که فعلاً از هرجهت مورد تایید رهبری است)، نه از روی دوستی که از روی عداوت و کینه، خنجر زد و شد قالیباف و امثالهم؛
این سلسله را بیهوده کنار هم نیاوردم، اعتقاد عمیق دارم به این تناسب. این قوس نزولی همان حلقه ای است که قوس صعودی آن، ولی فقیه و امام معصوم و رسول الله و خداست...
ولایتپذیری یعنی ولایتپذیری امام حسن(ع). که وقتی قاتل پدر هم در دستش هست، نگاه می کند به قول پدر و مولای خود، نه تشخیص خود...
ولایتپذیری یعنی ولایتپذیری حضرت ابوالفضل که می داند اگر شمشیر به دست بگیرد، خیلی چیزها عوض می شود ولی نگاه می کند به کلام برادر و مولای خود، و به یک عَلَم اکتفا می کند...
ولایتپذیری یعنی ولایتپذیری شهید همت که می داند باید به فلسطین برود ولی وقتی حرف امام و مولای خود را می شنود، از فرودگاه بر می گردد...
ولایتپذیری یعنی همان چیزی که رهبر گفت که اگر عکس مرا هم پاره کردند، شما چیزی نگویید، پس نمی شود گفت فلانی ولایتپذیر نیست، تا وقتی تصدیق رهبر پشت سر اوست... هرچند همه شواهد هم حاکی از این باشد.
غیر از این عمل کنیم، نقض غرض ما واضح است...
ولایتپذیری ما هم باید همین باشد. تا وقتی کسی در این مسیر و با این علائم حرکت کند و تصدیق رهبر هم پشت او باشد، حفظه الله! ما هم پشت اوییم...
و اگر از مسیر خارج شود و رهبر هم خروجش را تأیید کند، لعنه الله! ماهم علیه اوییم...
و این مسیر صبر می خواهد و صبر می خواهد و صبر...
خوشا آن ره سفر، که ره پوید به سر
که در این ره جداگشته بسی سرها ز تن
با داستان موسی و خضر شروع کردم، باهمان هم تمام می کنم.
بعد از اینکه موسی بر عهد سکوت نتوانست وفادار بماند و برای سومین بار آن را شکست، خضر گفت:
"هذا فِراقٌ بینی و بینکَ سَاُنَبئکَ بتاویلٍ ما لَم تَسطتع علیه صبراً..."
ماه شعبان رو به پایان است و ما هنوز معنای این فراز آسمانی صلوات شعبانیه را نفهمیده ایم:
"الفلک الجاریه فی اللجج الغامره، یامن من رکبها و یغرق من ترکها، المتقدم لهم مارق والمتاخر عنهم زاهق واللازم لهم حق..."
جواد درویش
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
لینک دوستان
لوگوی دوستان
پیوندهای مفید
فهرست موضوعی یادداشت ها
موضوعات ساختاری وبلاگ
مشترک شوید